تعداد زیادی بازار طاقچه در بازار مربیگری وجود دارد. (استراتژی بازار گوشه ای چیست؟) به معنی بخش محدودی از کل بازار مربیگری است که یک ویژگی مشترک دارد. وقتی وارد بازار مربیگری می شوید ، جیب شما متوجه تفاوت در انواع بازارهای مربیگری گوشه ای مانند مربیگری زندگی یا مربیگری تجاری (مربیگری تجارت) می شود ، زیرا هزینه های مختلفی دارند.
وقتی مربی تصمیم به همکاری با سازمان ها و بنگاه ها می گیرد ، به مهارت های ویژه مدیریت ارتباطات نیاز دارد. به عنوان مثال ، در این نوع مربیگری ، علاوه بر مراجع ، مشتری دیگری نیز وجود دارد که از قضا ، هزینه مربیگری را نیز پرداخت می کند ، مانند سازمانی که معمولاً به عنوان اسپانسر در ادبیات مربیگری ذکر می شود. مربی ای که با سازمان ها کار می کند باید با مشتری ، سازمانی که هزینه مربیگری را می پردازد ، مدیران مشتری ، مدیر مالی که می تواند بر پروژه مربیگری نظارت کند و سایر شرکت کنندگان روابط برقرار کند.
از دیدگاه کسبوکارها، کوچینگ راهکاری برای ارتقا و توانمندسازی منابع انسانی سازمان است و نتیجه رشد و توسعه حرفهای افراد سازمان به صورت ملموس و شفاف در عملکرد سازمان قابل مشاهده است. کوچینگ افراد سازمان، این اطمینان را به وجود میآورد که اعضای آن بیشترین بازدهی و تأثیرگذاری را از خود نشان میدهند. حتی در سازمانهایی که بازدهی اعضای سازمان قابل قبول است، کوچینگ برای تشویق و ایجاد تغییر مورد استفاده قرار میگیرد چون این سازمانها برای باقی ماندن در رقابت، گزینهای جز خلاقیت و نوآوری ندارند.
در شرایط فعلی کسبوکار، تغییر کردن به جزء طبیعی سازمانها تبدیل شده است. همان طور که مشاهده میکنید دیگر خبری از سلسله مراتب خشک و غیر منعطف نیست و سازمانها به دنبال انعطاف و تطابق بیشترند. حالا با وجود تغییراتی که در سازمان مکرر رخ میدهد اگر منابع انسانی همراهی نکنند، استراتژیها تحول موفق نخواهند بود و همین موضوع موجب شده تا برای تطابق اعضای سازمان با تغییرات پیش رو، کوچهای حرفهای به کمک نیروهای کلیدی سازمان بیایند.
یکی دیگر از دلایلی که سازمانها از کوچینگ برای نیروهای کلیدی خود استفاده میکنند، ایجاد مزیت رقابتی پایدار است. نیاز است که مدیران و نیروهای کلیدی از بند باورهای مانع و محدود کنندهشان رها شوند و بتوانند اصلاحاتی ایجاد کنند و پروژههای جدیدی شروع کنند. خیلی از اقدامات مفیدی که همه میدانند در سازمان باید انجام شود به دلیل وجود چالشهای انسانی انجام نمیشوند یا به تأخیر میفتد. کوچینگ همان راهکاری است که سازمان را در حل چالشهای انسانی کمک میکند.
محاسباتی نیز توسط محققین در مورد تأثیرگذاری کوچینگ در دنیای کسبوکار انجام شده است که به بعضی از آنان در این بخش اشاره میشود:
در سال ۲۰۰۱ طبق محاسبات Metrix Global ۷۹۰ درصد ماندگاری اعضای سازمان با کوچینگ افزایش یافته است.
در سال ۲۰۰۴ مؤسسه Manchester Consulting با بررسی مراجعین ۱۰۰ کوچ نشان داد که ۶ برابر هزینهای که برای کوچینگ انجام دادهاند، توانستهاند به منافع مالی دست پیدا کنند. همچنین در افزایش عملکردشان به موضوعات زیر اشاره کرده اند:
“کوچینگ کسبوکار فقط هدر دادن پوله. من از اول میدونستم مشکل کارم چیه. وقت هم برای کوچینگ ندارم.” ❗
ارزش آفرینان (Entrepreneurs) کلی پیشفرض در مورد کوچینگ کسبوکار دارند. اگر این باورها باعث شود تا شما از کوچینگ کسبوکار فاصله بگیرید، در واقع خودتان را از فرصت بزرگی برای ارتقای مهارتها و بهبود عملکرد در کارتان محروم کردهاید.
در اینجا چند نمونه از باورهای اشتباه در مورد کوچینگ کسبوکار را بررسی میکنیم.
کسبوکاری که مسیر درستی را طی میکند نیازمند صرفهجویی در هزینهها و در عین حال افزایش درآمد است. کوچینگ میتواند راهی برای شناسایی نقاط ناکارآمد باشد و همچنین کمک کند تا روش برطرف کردن آنان را نیز یادبگیریم. در این صورت کوچینگ کمک میکند تا کسبوکارها در بلندمدت بیشتر صرفهجویی کنند. اگر مجراهای هدررفت پول و سرمایه را مسدود نکنیم در واقعیت هر چه درآمد داشته باشیم، باز هم سود کمتری نصیب مان میشود.
اکثر ارزشآفرینان زمان خود را برای حل مسایل و خاموشکردن چالشها و بحرانها میگذارند. مادامی که زمانی را به بررسی مسایل بنیادین و ریشهای نگذاریم، باید قبول کنیم که مشکلات ادامه خواهند داشت و احتمالا به مرور، مسایل و مشکلاتمان بدتر هم خواهند شد.
کوچ کسبوکار کمک میکند تا مسأله ریشهای کشف شود و تلاشها معطوف به حل مشکل ریشهای باشد و با این کار ما از حلقه معیوب خاموش کردن بحرانهای ناشی از یک موضوع بنیادین رها میشویم. کوچ زمان جلسات خود را مدیریت میکند و معمولا با اختصاص وقت بین دو تا سه ساعت در هفته، پیشرفت مد نظر مراجع محقق میشود.
مشکلات قابل رؤیت تنها علائم مشکلات بزرگتری اند که تنها با ارزیابی موشکافانه آشکار میشوند.
اگر پول خود را صرف علاج علائم کنیم، ضرر کردیم چون مشکلات بر میگردند مادامی که مسأله ریشهای باقی مانده است. کوچ کسبوکار نگاهی کلنگر و همهجانبه به موضوع شما دارد و به دنبال یافتن علت بنیادین است تا بتواند آن را برطرف کند.
هیچچیزی در کسبوکار تغییر نمیکند مگر شما متقاعد شوید که این تغییر چه منافعی برایتان دارد و بدانید چگونه این تغییر را باید انجام دهید. در کوچینگ کسبوکار، شما به شناخت کاملتر و بهتری از کارتان میرسید و مهارتهای رهبریتان بهبود پیدا میکند. همین عامل شما را برای ایجاد تغییر توانمند میکند و این تغییرات است که عملکرد شرکت را بهبود میدهد.
کوچینگ کسبوکار کمک میکند تا اعتماد به نفس ارزشآفرین بیشتر شود. با نگاهی کلنگر، به تمام نقاط قوت و ضعف کسبوکارتان آگاه میشوید و پس از آن راهی را پیدا خواهید کرد که موفقیت شرکت بیشتر شود.
باید به کوچینگ به عنوان فرصتی برای یادگیری عمیق و افزایش آگاهیمان نسبت به خودمان و کسبوکارمان نگاه کنیم. هدف این است که خود شما به دانش و توانمندی تصمیمگیری برسید. کوچینگ کسبوکار درباره گرفتن ماهی برای شما نیست بلکه شما باید ماهیگیری یاد بگیرید. کوچینگ کسبوکار فرآیندی است که در آن شما دانش و مهارت مورد نیازتان را کسب میکنید تا مسایلتان را خودتان حل کنید.
قطعا حسابداران و وکلا مشاوران ارزشمندیاند. کوچ به تمامی ابعاد یک کسبوکار نگاه میکند و یک شرکت را به عنوان یک موجودیت یکپارچه بررسی میکند تا علت چالشها پیدا شوند و کمک میکند تا راهکار حل آنان را نیز کشف کنید. ممکن است مشکلات مرتبط با استراتژی، عملیات یا منابع انسانی شرکت باشد.
فراتر از مشاوره، کوچینگ کسبوکار با رویکردی سیستماتیک و ابزارهایی که دارد، ارزشآفرین را توانمند میسازد که با اطمینان سراغ حل مسایل بنیادین و ریشهای برود.
“من ۱۵ هزار دلار برای کوچ کسبوکار (بیزینس کوچ) هزینه کردم ولی احساس میکنم هیچ چی به من یاد نداد. من واقعا به کسی نیاز دارم که بهم بگه چه کاری برای کسبوکارم انجام بدم.”
نظر بالا نمونهای از حجم بالای نظرات در مورد کوچینگ کسبوکار است. دلیل آن هم چیزی نیست جز اینکه هنوز فرق کوچ کسبوکار (بیزینس کوچ) با مشاور کسبوکار برای خیلی از مدیران شفاف نیست.
هر کدام از این دو خدمت، موجب میشود تا کلی در زمان و هزینه صرفهجویی کنیم ولی قبل از آن باید بدانیم دقیقا چی هستند وچه تفاوتهایی دارند و کدام یک برای ما مناسبند؟